.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

فسیل...

زندگی من، مثل اون تصویر ها است که ملت چی فکر میکنند و در واقعیت داره چه اتفاقی میافته.

دوستان فکر میکنند که در آخر هفته ما در حال ترکوندن و عشق و حال در کلاب ها هستیم، اما در واقعیت به خرید، اتو زدن و غذا درست کردن برای طول هفته میگذرد، یه فیلمی هم بشه شب میشینم میبینم.

القصه، دیروز در حین چرخ زدن هایم در اینترنت و تلف کردن وقتم، به سری لینک وبلاگ نوع دیگری ! یافتم و از این وبلاگ به اون وبلاگ.

متوجه شدم هنوز با این همه اطلاعات و اینترنت و خلاصه قرن 21، آدم متحجر و نادان در دنیا و کشور ما وجود داره، اونجا که خواندم:

ببین به کجا رسیدیم که مرد ایرانی اجازه میدهد ناموسش واسه یه حلبی ( منظور مدال است) به مسابقات جهانی برود...

بله، هنوز نسل این آدم ها منقرض نشده است...

پسر نا خلف...

احساس میکنم بچه ی خلفی نیستم، مخصوصا با پدرم، حالا هم که جدا از هم زندگی میکنیم رفتارم هم با مادرم همون شکلی شده.

احساس بدیه.

میدونید مشکل چیه؟ من یه آدم خرس گنده هستم که زندگیم رو دارم و دارم تنهایی زندگی میکنم، پدر مادرم که سه چهار ماهی از ایران میان پیشم، یه ماه اول خوبه، ولی بعدش ورود میشه به زندگی من.

حالا نه این که فکر کنید من تنهایی غلط خاصی میکنم ها، همین که روتین زندگی من بهم میخوره اذیتم میکنه...

میرزا بنویس...

زندگی در جریان است، صبح پا میشیم میریم سر کار، یه مختصر صبحانه و ناهار، عصری هم بر میگردیم منزل و تا غذایی درست کنیم و اخباری ببینیم شده شب و خواب.

قکر کنم کلا زندگی همینه دیگه، یه چیز روتین، که البته طوفانی هم میشه بعضی وقت ها.

احساس میکنم وقتم رو تلف میکنم، مثلا دوست دارم هر روز کتاب بخوانم، موسیقی تمرین کنم، درس مربوط به کارم بخوانم، اما جونش رو ندارم، وقتش هست، ولی وقتی میرسم خانه و کار های خانه رو انجام میدم آنقدر خسته میشم که دیگه جونی واسم نمیمونه و ولو میشه در رختخواب.

من قبل از زندگی کارمندیانیم، شبی یه سریال حداقل میدیدم، شایدم بعضی وقت ها هم فیلم، حالا چی بشه آخر هفته بشینم یه فیلم ببینم.

زندگی اجتماعی هم کمافق السابق، نه خانی آمده، نه خانی رفته، با همکارا اداره بعضی وقت ها میریم یه ماءالشعیری میخوریم، اما کسی وارد زندگی خصوصی ام نشده، خودمم تلاشی نمیکنم، پس ایرادی نباید بگیرم...

اندر احوالات...

نه که وقت نکنیم ها، نه!

حوصله ندارم چ.س ناله هام رو اینجا بنویسم...