.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

عشق...

صحنه یکم: دو سه روز پیش رادیوی تو ماشین داشت میگفت زنگ بزنید و بگید بهترین هدیه ای که از پدر/مادرتان گرفته اید چی بود، تقریبا ده نفر زنگ زدن، پول پیش قسط خانه، ماشین و ... مثال هایی بود که میزدند.

صحنه دوم: منم داشتم تو راه فکر میکردم که بهترین هدیه ای که از پدرمادرم گرفتم چی بوده، تقریبا مطمئن هستم که بهترین چیزی که والدین من به من هدیه دادن، عشق بی نهایتشان بوده، مثل خیلی از والدین دیگه، اینکه همیشه بهترین ها رو برای من میخواستند، اینکه تو اون زمان انقلاب و جنگ و و و و و همه زندگیشون ما بودیم، حتی الان هم خیلی وقت ها من رو شرمنده میکنند، مثلا چند ماه میان خانه من و خودشان را مهمان فرض میکنند و خانه را تمیز میکنند، و منم از خجالت آب میشم وقتی میبینم پدر مادرم توی خانه ی پسرشون هنوز هم احساس مسئولیت میکنند، یا خیلی وقت ها شده به خودم گفتم آخه چطور ممکنه آدمی چنین کاری رو انجام بده؟ مگر اینکه عاشق بدون قید و شرط باشه، بارها شرمنده شان شده ام.

صحنه سوم: همه پدر مادر ها همیشه سالم و خندان باشند، انشالله...

کار دلِ...

یه سری چیزها دلی هست، مثلا از نظر من بنان تو یه سری از ترانه ها ( من از روز ازل، کاروان و خیلی ترانه های دیگر) از شجریان بهتر خوانده و یا اجرای مرغ سحر شجریان برای من اولین نیست.

این از طرف دل حرف زدن هست، شاید به خاطر اینکه ذهن من بیشتر با ترانه های بنان و هم نسل اون در بچگی شکل گرفت تا شجریان، اما یه چیزی حقیقت هست و اون اینه که محمد رضا شجریان آواز ایران را به کمال رساند، دستگاه ها و گوشه هایی که در هر ترانه به کار میبره و هر کدوم با اون یکی فرق داره، این یک حقیقت هست و من هرچقدر هم عاشق صدای مخملی بنان باشم وقتی صحبت از تکنیک میشه شجریان از همه خواننده ها بالاتر است.

عمرت دراز باد استاد...

چرا میخند...

الان خیلی وقت هست از اون ماجرا میگذره، بیشتر از نصف سال، ولی هنوز قابل بیان نیست، حتی یادآوریش برای خود من رنجرآور هست چه برسد به تقسیمش با دیگری...

زندگی در هر صورت با همه بالا و پایین هاش جریان داره، خوب یا بد...