اول های اسفند روز های خوبی نبود. مرد شاپرکی ( آخه اینم شد اسم؟) درگیر و کلافه بود. بعد اون مراقب خودش نبود. بعد من از خودم مراقبت نکردم. بعد از همه ی اینا افتادم تو یه موج کارهایی که رو هم تلنبار شده بودن و باید تا قبل از بیستم انجام می شدن. تو این شلوغی ها دیگه از ninkapoop و ملقب به عسل هم خبری نبود. انگار همه با هم در گیر شدیم. فقط خدا کنه که همه با هم سرمون خلوت بشه!
به صاحب خونه قول داده بودم که مرتب آپدیت کنم. اما الان واقعا خسته تر از اونم که بتونم بنویسم. می نویسم ولی چیزایی که تومغزم می گذره به درد اینجا گذاشتن نمی خوره. دردها و مشکلاتیه که جز من هیچ کس نه فقط نمی تونه حلشون کنه بلکه حتی نباید از اونا خبر داشته باشه. نحس و بد اخلاقم و نمی خوام چیزی بنویسم که نا به جا و نا مناسب باشه. هر چی باشه صاحب خونه هنوز بالا سر خونه شه!
گفته بودم که رفته مرخصی. حالا برگشتی. بیا بنویس که من برم. قول می دم برگردم. دیر یا زودش رو نمی دونم. حالم خراب تر از این حرفاست که بگم کی رو به راه می شم. ولی اینو می تونم بگم که برمی گردم( مثل سنجد!)
سلام.خوبی؟
موفق باشی.
خوشحال میشم به من سر بزنین.
سلام دوستان ِ عزیز
والا من نمی دونم شما را چه می شود ؟!
این نظر خواهی تون رو بر میدارین ، بعد به آدم میگین : نیستی !
من چه سرم شولوغ باشه چه خلوت ، هر روز یه بار ، سر ِ ساعت ِ 11 شب بهتون سر می زنم که ببینم در چه وضعی هستین .
خدمت ِ مرد شاپرکی هم باید عرض کنم که من هیچ ارادتی به 20 ندارم ولی ظاهرا پرشین بلاگ داره چون فقط میذاره حداکثر 20 تا پست در صفحه باشه .
خوب باشین و شاد
آخر ِ سال فقط باید خوب بود . همه چی رو به راه میشه .. بر میگردی و می نویسی و مطمئن باش که لااقل من و مرد شاپرکی ( چون خودش دعوتت کرده ) از برگشتنت و دوباره نوشتنت ، خوشحال میشیم
آهان یادم رفت بگم که اون نظر ِ پایین رو من نوشتم D -: