امروز صبح که از خواب ساعت 8.30 بلند شدم یک نوشته جلوی آینه دیدم:
سلام پسر گلم، خواب بودی دلم نیامد بیدارت کنم، میخواستم امروز چندتا کار برای من انجام بدی، برو بانک از حسابت 200 تومان بردار، بیار آرایشگاه مقداریش رو بده من، لیست بقیه کارها رو هم آرایشگاه بهت می دهم، تا 10 آنجا باش، در ضمن ماشین درست شده بیرون پارکینگ است یک قطره هم بنزین نداره، پسر خوبی باش، آروم بیا، موبایلت یادت نره، در دسترس باش، خاموشش نکن، در کل مامانت رو نگران نکن، قربانت مامانی
10 آرایشگاه بودم، سه تفنگدار با هم رفتن آرایشگاه، مامانی، دختر دایی و مادرش، لیست کارها رو گرفتم رفتم یک سریش رو انجام دادم دوباره برگشتم سه تفنگدار رو ساعت 11 گذاشتم خانه دایی، مامانی گفت 2 ساعت آنجا کار داره، دوباره رفتم به یک سری کارهای دیگه رسیدم، موقع نهار دختر دایی مارو آدم حساب کرد و زنگ زد که تا 20 دقیقه دیگه نهار حاضره بیا اینجا، 15 دقیقه ای میرسیدم ولی گفتم بازارم شماها بخورید من یک چیزی میخورم، ترجیح دادم به یار همیشگیم پناه ببرم، شیرکاکائو و کیک، حال و حوصله بحث های الکی رو نداشتم، ساعت 4 با مامانی رسیدم خانه خودمان، یک دوش گرفتم و یک سری کارها رو انجام دادم، 6 زدم بیرون و 8 رفتم دنبال داداشی تو انقلاب، 9 خانه بودم، الان هم که در خدمت شما هستم.
امروز من، بازار، گیشا، آریاشهر، میرداماد، میدان توحید، شهرک غرب و مخلفاتش، سعادت آباد، مینی سیتی و ... رفتم، تهران گردی خوبی بود فقط نمیدانم چرا مامانی آخر شب پرسید به نظر میاد امروز خسته شدی،من و خستگی، نه!
داخل گود: هروقت دیدید مادرتان برایتان نوشته گذاشته، برگردید به رختخوابتان و بگیرید راحت بخوابید...
سلام پسرک ....
ممنونم از زنگت .... پیغامت رو گرفتم .... خیلی خوشالم کردی ..
عیدت مبارک .
تو خونه ی ما این معنیش آشتی کردنه!
تو خانه ما این معنیش تنبیه کردن او نوع درجه دوم است...