تا دو ساعت دیگه باید برم فرودگاه، عزیزی را ببینیم که می آید، و من عجیب از هر فرودگاهی متنفرم.
دلم هوس کرده، نه، هوس رطب نکرده...
هوس اون بوی مهمونی هایی که وقتی وارد میشی بوی عطر برنج و زعفران، قرمه سبزی و قیمه بادمجان و مخلوط تمام بوی خوب دنیا رو میده...
دلم هوس اون حالت شیکم گندگی بعد از درو کردن شام و شب نشینی و آواز خواندن فامیلی رو کرده.
دلم تنگ شده واسه خانواده ام.
پ ن: فردا دارم میرم یک شهر دیگه و یک روزه بر میگردم.
خدایی عجب چیزای خوبی هوس کردی من هم هوس کردم.
خدا عزیزانت را حفظ کند.