خانه روستایی بد نیست، اینطور به نظر میاد که در محله من فقط افراد بازنشسته زندگی میکنند، امروز که همسایه بغلی به من گفت تو جای نوه ی من هستی.
کار زیاده، از چمن زدن بگیر تا رنگ کردن پارکینگ و هرس کردن باغچه، خیلی خسته ام، خیلی.
معمولا عصر ها که از کار میام یه نیم ساعتی میخوابم و بعدش تا 9 شب کارای خانه رو میکنم، بعد از 9 هم یک دوش و بعدش کار های اداره که صبح از خستگی نتوانسته بودم انجام بدم رو سروسامون میدم و بعدش هم خواب تا خود صبح و باز اداره، شکر، راضیم.
دیشب یه خواب عجیب دیدم، خواب دیدم با یکی آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم، صبح پاشدم اسمش رو توی فیس.ب سرچ کردم و دقیقا همون قیافه و همون سن بود و جالب تر اینکه توی آمریکا زندگی میکنه، حالا یا خیلی وقت پیش این اسم رو شنیده بودم و شبی مغزم تکون خرده و یاداوری شده، یا اینکه شامِ یه پاتیل خورشت قیمه ی شب قبلش کارِ خودش رو کرده...
خونه ی نو مبارک.
مزیت همسایه های مسن اینه که محیط خونتون آرومه و سرو صدای مهمونی باعث نمیشه خوابتون بهم بریزه.ما هم کوچمون یه جورایی کوچه ی مامان بزرگ بابا بزگاست.
امیدوارم به زودی اون فردی که میخواین رو ملاقات کنین و زندگیتون پر از شادابی بشه.
ممنون...
شاید هم رویای صادقه بوده
شاید...
یا این که ویسکیش خیلی خوب بوده.
عالی بود این نظر...
چه خواب هیجان انگیزی ...
و چه زندگی هیجان انگیز تری ...هرس کردن ... رنگ کردن و کلا DIY ...
دلم خواست :)
از دور قشنگه، از نزدیک همش خستگیه...
همون جایی که هستی رو سفت بچسب و پات رو تو این خراب شده دیگه نزار که پر شده از دیوان و ددان.
از دست ارآدمهای فضولی که کنجکاوی میکنن تو زندگی آدم و قلدرهای اینترنتی و آدم های نخاله آدم حتی نمیتونه یه وبلاگ داشته باشه.اومدم فقط بهت بگم مواظب خودت باش و هیچ وقت به ایران برنگرد.
اگر همین حداقل های مسخره رو نداشتم و متاهل نبودم قید همه چیز رو میزدم و میرفتم جایی به جز اینجا
مردم ایران سنگدل شدن.
آقا بنویس، هرکی دوست نداره نخونه، بنویس...
موضوع جالب تر این است که شما سرچش کردید.
همش یک طرف اون قیمه که گفتی همه دنیا ....
آب در کوزه و تو تشنه لبان ...
والله...